یک غروب دلانگیز دیگر
آسمان هنگامی که ما را به مهمانی باران میبرد، میتوانیم انتظار داشته باشیم که آسمانی آبی و شفاف ببینیم و حتا قشنگتر از آن منتظر غروب یا طلوع خورشید باشیم تا پردههای رنگرنگ دلنواز شفق و فلق را در پهنهی آسمان مشاهده کنیم.
البته چنین فرصتهایی به ندرت نصیبمان میشود. چرا که در این زندگی شهری با هوای بسیار آلوده باید خیلی شانس بیاوریم تا یک یا چند روز و شب، آسمانی آبی و قشنگ بالای سرمان مشاهده کنیم. وه که چقدر این آسمان زیبا و قشنگ است.
غروب امروز هم به لطف بارندگیهای دو سه روز پیش، یک غروب زیبای زمستانی را تجربه کردیم. یک غروب پنجشنبهی زیبا، یکی از آن غروبها که آسمان زلال و شفاف و رنگرنگ روح و روانم را با خود میبرد.
همهی اهل خانه میدانند که در این هنگام دوست دارم مقابل پنجره بایستم، یا بروم بالای پشت بام و یک دل ِ سیر که تمامی نداشته باشد به آسمان بنگرم. آخر به نهایت زیباست. به خصوص که الان ناهید و مشتری هم، مشتریهای درخشان و پرنور این آسمان شدهاند. این دو در این غروبها همچون نگینهای بلورین در آسمان نیلی، ارغوانی و طلایی ای شبها میدرخشند. زیباییشان در چشمانم طوری لانه میکند که دوست ندارم این زمانها تمام شوند و بگذرند.
اما چه کار میشود کرد، این رسم طبیعت است: حرکتی آهسته و همیشگی که هیچگاه توقف در آن وجود ندارد. چه بسا اگر همیشه در این وضعیت زیبای غروبها، ثابت میبود دیگر برایمان این جذبه و شور ایجاد نمیشد.
در هر حال همیشه این غروبها برایم دلانگیز و روحنواز بوده و هست. چه آسمان صاف و شفاف و نیلگون باشد یا حتا اگر کدر و گرفته و غبارآلود باشد. هرچه باشد غروب است؛ و هر غروبی برای خودش شکوهی بیهمتا دارد.
حیف شد که امشب از آسمان عکس نگرفتم! واقعن خودم هم تعجب کردم که چرا چنین کردم. اما عکسی دیگر از چند هفتهی پیش که طبیعت، آسمانی مشابه را به ما هدیه داد به یادگار اینجا نهادهام.
محمد همایونی
پنجشنبه 13 بهمن 1401